۱۳۹۲ بهمن ۲۴, پنجشنبه

خاطرات سفر شاهین نجفی به قزوین


خاطرات سفر شاهین نجفی به قزوین
توی کتاب خاطرات شاهین جون ی بخشی رو از خطرات سفرش ببخشید خاطرات سفرش به قزوین اومده باز گوه کرده.
شاهین نجفی در این این باره میفرمایند:
برای فرا گرفتن دروس عملیمون  با عمه ی بزرگوارم عازم شهر مقدس قزوین شدیم.لامصب از همون اول روی درش D-: نوشته شده  بود با " شرط آهنین وارد شوید ".  ما هم به نصیحتشون گوش کردیم و شرط آهنی پوشیدیم ولی عمه ی پدر سوخته ما شرط رو سوراخ کرده بود و ما هم از همه چی بی خبر وارد شهر شدیم. چون عمه ی من شخص معروفی بود اونجا ملت خیلی تحویلمون گرفتن و کلی خبرنگار اومده بود و به هر حال سرتونو درد نیارم .
داستان ازونجایی شروع میشه که ما خواستیم از ماشینمون پیاده شیم لامصب انگار قبلش با عمه م هماهنگ کرده بودن.
تا پامو گذاشتم پایین دیدم یکی از برادران بسیG خودشو انداخت رومون.
عکس یادگاری شاهین نجفی با برادران بسی G :



لامصب اونجا بود که متوجه شدم چه گهی خوردم به عمم اعتماد کردم.
     ===>  اولش که اینجوری بود حالا شما دیگه تا تهش رو حدث بزنید.
یعنی همچین شاهین نجفی عزیزمون تو این سفر آبدیده شد که  ازون به بعد دچار بحران هویتی شد بچمون .
روایته در این سفر شاهین بیش از 666 تا تجاوز روش انجام شده که از همون موقع هم بود به این عدد 666 علاقه پیدا کرد.
بعله دیگه شاهین جون با یه کوله بار خاطره و تجربه از شهر قزوین فرار کرد.نه ببخشید منظورم این بود شهر قزوین رو ترک گفت.
مامانش میگه: از همون زمانا بود که بچم شروع کرد به " گوه " خوری. آخه دچار خود کم بینی شده  (آخه یه مشکل دیگه ای هم بود توی همین جریان قزوین شاهین جون جفت خایه هاشو از دست میده)